خویشتن را خیش می کند
تا
از خویش تن بماند
که دیگر
خویش/تن نیست
*******
تشنج رگ ها
نفس های عمیق وُ
خوشبختی یک اسپرم
*******
تن از پیرهن افتاد
وقتی که پیرهن از تن ....
و دکمه
علامت برازندگی شد
*******
نقش ها نقاشی می شوند
نقاش ها پیر تر
نقاش ها نقاشی می شوند
نقش ها نقاش تر
نورالله لک
بهار تابستان88
*****
پ.ن: توی این فقر داستان نویسیم ...قرار نبود این شعرها باشند اما شعرجدیدم را وقتی می زنم می نویسد بیش از 30000کلمه نمی تواند. به خدا اندازه ی همین دو شعر قبلی ست اما نمی دانم چرا این را می نویسد(نتیجه:لطفا کمک کنید)
پ.ن: مرز ایران و پاکستان که بودم تروریسم حریفم نشد اما اینجا توی خانه ی خودم بیو تروریسم امانم را برید،از پایم انداخت.بیوتروریسم آرام حمله می کند . مرموز و بی صدا اما به یکباره مثل بمب ساعتی منفجر می شود.نه موضع دارد و نه استراتژی.روزی به این فکر می کردم که انسان ها در یک چیز وجه اشتراک دارند که نه سر آن دعواست ونه آنقدر اهمیت دارد که به آن فکر کنند. آن هم هواست. تنفس کردن، بیوتروریسم همان را نشانه گرفت. و استنشاق را ضعف بشری دانست.بیوتروریسم همه گیر است انسان را وابسته می کند به قدرت های بزرگ. به علم و فناوری.
بیوتروریسم غول هزاره ی سوم،چهارم و... است.ایدز(بیوتروریسم برای جوانان سکس را هدف گرفت یعنی نبض تپنده ی یک جامعه)،سارس،تب برفکی،تب کنگو،آنفولانزای آ(h1n1)....وهرچیزی که بشر در آن دست کاری کند،برای به زانو در آوردن کشوری که توپ و تفنگ وتبلیغات به آن کارگر نیست.
با آن می شود مبارزه کرد با بهداشت با پیشگیری