مخاطب من  با شرمندگی سلام  آدم ها ی بد قول زیاد هستند . آمده ام   با چند تا شعر واره    امید وارم که نا امید نشوی

********************************************************************************

خواب چشم هایم را دزدیده اند

تمام گزمه هایی که

 ظلمات شب را به فحاشی کشیده اند

 و نور فانوس هایی که

از چهار سو

سکوت کردهاند

 

 به راه ها طعنه می زند

 کفش های لنگه به لنگه ام

و تفسیر حرکت

 که در انتهای راه

 پشت میز مباحثه

 دلیل هلی فلسفی نشخوار می کنند

       سبز

                  زرد

                            قرمز

 خط های موازی سفید

 چقدر کتاب قانون داریم

 

خواب چشم هایم را دزدیده اند گزمه های لا ابالی

 که قسمت خود را با ناسزا

تعارف می کنند به عادی زندگی شان

 

کرکره ی پلک هایم بالا وپائین نمی رود

 دیگر خروس خوان بیداریست

و آفتابی که عینک های دودی ام را نظاره می کند

 دنیا چقدر تاریک است

دیگر چه فرق می کند

 خواب برای چشم هایم تعریف چهار چوب بندی شده است