" ها ! "

 

یخ بسته همه جا را یخ!

هرچقدر ها می کنم این ها آب نمی شود. ها می کنم  ههههااا . از حلق که  بیرون می دهمش  های من شکل می گیرد.ها یی  مُعرِف شده از من. از هر هایی خاص تر! که هر هایی خاصی خودش را دارد.خاصیت خودش را برای حلقی که ها داده بیرون ! اوربیتالی از من مستلزم هم پوشانی ِ ها های دیگر. سرما نقش تعیین کننده ای در این ها  دارد. وقتی برخورد میکند نفس ها را -خلاف چیزی که فکر می کنیم- متلاشی نمی کند. که اتفاقن متمرکز گراست.همه را به همان اوربیتال مشروحه می کشاند.عمق تنفس، های وجودی ِ آدمی ست.هرچه عمیق تر ها یی پایدارتر درسرمایی که بیرون ایستاده تا من ِ از من بیرون آمده را وارسی کند. برانداز کند. خود سرما وجه دیگر ِ های تشکیل شده است. انگار که اگر سرمایی نباشد ها یی هم نیست!!هویت خاصی به آن می دهد. ها در محدوده ایی از مای ِ بوجود آمده- من ِ مجازی مانده در فضا بعلاوه ی مفرد مخاطبی منتظر تشکیل ها- دارای هاله ی ها گراست. اساسن ها برای هم ها شدن ِ با هر های دیگر بیرون آمده تمایل دارد.این تمایل ترکیبی، ها های متکثر را از بالقوه بودن به بالفعل بودن تحریک می کند.ها های متکثری که به تمام یخ بسته های متشکل از عدم ِ ها می تواند تجاوز کند. تجاوز ها به یخ یک برخورد پیش زمینه ای داشته و آن برخورد عمق ِ های بیرون آمده در برخورد با سرما ست.های هر شخص که قبلن ذکر آن رفت تاویل های متعدد را بار دار است. از های تصدیق تا های هوی و های مانده در آه!

اما های من خاص من است.اصلی نمایه داده از من!من روایت گر ها هستم. ها ها را روئیت می کنم. روئیت بخشی بزرگی از من ِ ها دار است.روئیت تنها در کلمه جا دارد. مکان بِلا قیدی که من باید موقعیت جغرافیایی اش را رصد کنم.رصد کردن نوشتن ِ بالقوه است.

باید تمام هاها را بنویسم. تمام این ها شدن ها را . ها تمام من است اگرمی نوشتم!می نوشتنم!

همیشه در حال نوشتنم/نوشتنی/می نوشتنند.

وسعت این همه ها چقدر است مگر؟!؟

 

 

از میان دست/پا نوشته ها

آخرای ها ی 89