شاید الان تبدیل به یک فکاهی شده باشد متن سانسور و تدوین شده ی این مصاحبه! اینجا اساسن آماتور بودن من و مصاحبه کننده و همچنین تماس ایشان بعد از کابوس های بعدازظهری در این شکلی شدن این مصاحبه بی تاثیر نبوده. اما وقتی که طرح مصاحبه پیرامون نشر و سانسور است. سانسور ِ سانسور صیغه ای ست که فقط در ژورنالیسم ایرانی خوانده می شود.جایی که صحبت از ادبیات آوانگارد و ادبیات دموکرات و امکان شنیده شدن صداهای مختلف ادبی به میان می آید
http://isfahan.isna.ir/Default.aspx?NSID=5&SSLID=46&NID=5194
حاشیه نوشت : موبایلم زنگ میخورد بعد از به خواب رفتن های احمقانه ی بعدازظهری. و کسی پشت گوشی میگوید" میخواهیم درمورد وضعیت نشر و سانسور مصاحبه ای داشته باشیم " من هم نمی گویم کی،کجا و چرا؟! نمی گویم کی ام، چی ام، چه کاره ام.اصلن مگر برای بیرون ریختن ِ تل انبارهات دلیل میخواهی تا هی جلوی خودت را بگیری که بگویی یا نه نگویی. که وسواس داشته باشی. که احتمالن بترسی. یک چیزی باید بگویی بالاخره. قلم به دست های مزدور هم حرف دارند پای رفتارشان .پس یک گوش مفت کفایت می کند برای ور زدن. برای فراموش کردن ِ کابوس ِ خواب ِ بعدازظهر.
انگار که کابوس های من از متن سر در می آورند و سرم را می کشند لای سوال های مصاحبه کننده. بعد خودش کابوسی می شود بعد از چاپ و هرباره، اینبار توی بیداری خواب زده ام کند! هی حرف می زنم ،حرف می زنم، حرف...