..../لیست می شوم
وقتیکه به ساعت اوج مصرف تو می رسم
پس اصلاح می کنم
تو را/مصرفم را
در هر سازشی که به تو به نقاط مشترکی که به تو به اشتراکی که به تو
پس تمام مردمان این شهررا آگهی دعوت به همکاری می دهم
توی روزنامه ها شب نامه ها چه وقت نامه ها؟ عودت داده اند
توی روزنامه ها
توی روزنامه ها
توی روزنامه ها
وتوی روزنامه ها به دنیا می آیم
بزرگ می شوم
عاشق می شوم
و به خاک سپرده خواهم شد
اینگونه هایی که شروع اینگونه هایی که سپری و اینگونه هایی که.....
تبلیغ هایی که ازتو مزایده
تیراژهایی که ازتو مناقصه
ستون به ستون از تو لب/ریز ریز ریز ریز می شوند
و صفحه به صفحه
به تکذیب تو دست می زنند
و نون والقلم
و آب و الجوهر
وزندگی که شکل می گیرد دراحادیث معتبر
به فروش می روم/ی روی پیش خوان ها سکوها زمینها انبارها
ونگاه هایی که می بینند
و پاهایی که می ایستند
ودست هایی که دراز می شوند به فروش می روم/ی
و روز نامه هایی که خوانش ها را تاویل
تعبیر
تفسیر(تعمیر،تحصیل،تحقیر،تکبیر،تعجیل ،ت...)
می شوند
خیابان هابی طول ترند
پیاده روها بی عرض تر
جهت ها بی مسیرُ مسیرها سیر می شوند
روزنامه ها روزمرگی می کنند
وبچه ها روزنامه ها را با دست به فروش می برند
دست فروش می شوند
شاعر می شوند
"عمو روزنامه باف بعله ....."
زندگی خرج دارد
وُ
قلم ها خرج بر میدارند
پس دسته بندی می شویم دسته های دست " دست دست دست "
دسته های پا " پا پا پا "
دست/ه های/ بند
" حالا میشیم جابه جا "
و روزها و نامه ها روز ِنامه ها
و نامه ها و روزها و نامه های روزها
و روزنامه ها و روزنامه ها روزنامه ها روزنامه ها
من اینی نیستم که هستم تیترها
اینی که هستم نیستم خبرها
ونیستم اینی که نیستم صفحه های نخست
روزنامه ها تپانچه می شوند
تیترها،خبرها گلوله ها
عقده به تیراژ چند هزار نسخه؟
وبنگ بنگ بنگ بنگ
آدمها روزنامه
روزنامه ها آدم
بچه ها جهان روزنامه ای را....
نورالله لک
پاییز88
*عقده به تیراژ پنج هزار تا:دهه ی شصت محسن نامجو
*عمو زنجیر باف:بازی های کودکان حسین پناهی(عمو زنجیر باف زنجیرتو بنازم...) پیامک ها(عمو آمار باف...)