ارسال
شده توسط نون لام در 87/1/1 5:56 عصر
نوروز آمد و 5روز دیگر ماموریتم در نجف آباد. به شوخی به مجید زهتاب می گفتم: رفتی خدمت و همه ی هنری های شهر را کچل کردی.
نمی دانم چرابا هر روزی که آدم را به استرس می اندازد میانه ی خوبی ندارم
بر آستانه ی در
ببین که چه سان روز را نو می کنم
و تنهائیم را نوشته بر کتیبه های باستانی
کهنه تر!