چراغ جادو

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ بابك مصطفوي 

3

و جالب اينجاست که اين حرف خود شماست که برخاسته از يک ذهن ايدئولوژي زده است که مي گوييد:

".... نمي توان و نبايد از شاعر انتظار داشت ايدئولوژي خودش را بر مخاطب تحميل کند... در واقع تحميل جهان بيني از سوي شاعر باعث انهدام اساسي ترين رکن شعر يعني سياليت آن مي شود....."

اين نمي توان و نبايد از کجا مي آيد؟ اين قطعيت در کلام شما و اين تعيين تکليف کردن شما براي شاعر و مخاطبش است که رنگ و بوي ايدئولوژي دارد نه آن نوشته ي من.

هر يک از ما به گونه اي خاص در جهان مي نگريم. اين نگرش الزاما به معناي ايدئولوژي داشتن نيست که حتا اگر هم باشد من در اين نوشته قصد ارزش گذاري برآن ندارم که اساسا ربطي به بحث ما ندارد.

خواهرزاده هشت ماهه من باچشمهاي خودش جهان را مي بيند ؛ کارل مارکس باچشمهاي خودش و نوراله لک شاعر هم با چشمهاي خودش . اينکه کداميک از اين نگاهها به ايدئولوژي تبديل شده مورد بحث من نيست . مراد من فقط پيدا شدن راهي است براي ديدن ديده هاي آنها. و شاعر يا نويسنده يا هنرمند هم براي همين به آفرينش دست مي زند. براي آنکه به من مخاطب بگويد که چه چيزي مي بيند و چه حسي دارد . .....

......

.....