وبلاگ :
قسم به قلم و آنچه كه مي نويسند!
يادداشت :
نقطه سر خط 61 : ' مـُ تـ صـ ل تر از ضمير '
نظرات :
4
خصوصي ،
40
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
علي نوروزي
body
نوراي عزيز!
سلام
كار نسبتاً طولاني ات را خواندم.... يكبار تا نيمه(چند روز پيش) ويكبار
كامل(امروز)! بدون تعارف بگويم جا خوردم از اين پشتوانه غني اي كه در
كارت از آن بهره برده اي .... فكر مي كنم به آن تضمين مي گويند، مثلاً :
تو براي کسر کردن آمدي ني براي جمع کردن...
(تو براي وصل كردن آمدي/ ني براي فصل كردن آمدي ؛ مولوي)
روي فرش ها غلت مي زنم ُ سينه به سينه پهلو مي گيرم از نمي گذارد ِ اين
هايي که نمي شکفدگل از گل ِ قالي که قيل دارم ُ از بي نبودنت هييي قال!
قال!
(اي مطرب خوش قاقا/تو قي قي و من قوقو؛ مولوي)
استفاده از تعابيري كه به وجدم آورد مثل:
«پيغام ها پيامبران لاي پاکت ها بودند وقتي چند هزار تنهايي رسالتم به
طول انجاميد که بيايم وجب به وجب کس هاي بي کسي ها را روبرويت
بنشانم ُ کشيده تر برسانمت؟ نمي توانمم»
يا دور ترشدن منِ رفته از دور و توي گم شده در من....
اگر بخواهم همينطور به مثال زدنم ادامه بدهم بايد تمام كار را دوباره
نويسي كنم.... و چه نوشتني بالاتر و زيباتر از آن است كه خودت نوشته اي؟!
كار مولفه هاي نورائي بودن را دارد.... واژگان در اكثر جاها با حساب و
كتاب خرج شده اند ، و شعر آهنگ مي گيرد.... آهنگي كه مخاطب(؟!) را مي برد
به اكران پرده هايي كه پي در پي نو مي شوند و رنگ مي بازند و البته فرصت
كافي را به مخاطب مي دهند تا آنچه را گذشته در يابد و اين نقطه قوّت كار
است!
و شعر اوج مي گيرد و بالا مي رود .... نميدانم نظر خودت يا ديگر دوستان
چيست؟! اما اوج كار را من در اين بند ديده ام....
«بيا به من بچسب مثل تمام ضمير هاي گمشده در اشاره هاي رسيده به انگشت
که پرت مي شود از من به دورترين نقطه ي جهان ُ در برزخ خطاب ها سر
گردان ِ قاصدکي باشي خبربردار تر از خبردار»
در واقع از ابتداي كار تا اينجا شعر غالباً توصيف است! البته كم نقص و
منسجم؛ از اينجا شاعر خودش را و خواسته اش را و هر چه كه خواسته است را
فرياد مي زند اما صداي فريادش گوشخراش نيست، روح نواز است....
مسلماً اين كار با كارهاي قبلي ات يك تفاوت اساسي دارد! مي داني؟! وقتي
كار را مي خوانم احساس مي كنم پخته شده اي.... پخته تر از قبل... بي پرده
بگويم خوشم آمده از كار .... هم سليقه ام مرا مجاب مي كند و هم آنچه
نوشته اي....
تمام بندها يا با افعال امر (مثل بيا،...) آغاز شده اند يا با جملات
سئوالي از مخاطب مفرد، و يا توصيفي را در بر دارند كه باز هم به همان
مخاطب باز مي گردد. اين به كار شمايلي محاوره اي (ديالوگتيك) داده است...
كه البته فقط يكي حرف مي زند و ديگري شايد با سكوت عارفانه اي(؟!) فقط
شاعر را تماشا مي كند و شايد هم اصلا نيست.... شايد هم همان سايه رو به
روئي است كه مدتهاست روي ديوار اتاقت جامانده و بين شعرهايت هنوز هم
پرسه مي زند....
اگر بخواهم همينطور به نوشتن ادامه بدهم مثنوي هفتاد من كاغذي مي شود كه
نه مجالي براي نوشتنش هست و نه اينجا جاي مناسبي براي آن!! صحبت مفصل
باشد براي وقتي ديدمت ، هر چند به آن هم اميد كمي دارم....
اينها همه را گفتم تا بگويم خوشم آمده از اين كار، از معدود كارهايي
است كه دوست دارم دوباره بخوانمش، البته اين نظر من است، هركس ديگري هر
نظري دارد به جاي خودش محترم .... در ضمن اگر اجازه دادي شايد نقد مفصلش
را در وبلاگم گذاشتم.... از كارم استعفاء داده ام فرصت بيشتري دارم براي
ادبياتيدن!!
كماكان آرزومند تمام آرزوهايت
نوري نوروزي (غروب كارون)