عاشق جرزها که بشوي لاي ديوار ديوار شده اي!
خيلي لذت بردم خيلي!
سلام نوراله عزيز ...اين نوشته ات (با اجازه ات من اين يکي را بغض نوشته ي سنگي ديواري نام نهادم )حس نوستالژيکي داشت از برخورد از نوع نامحسوس ومحسوس ايستا..خب پس اين رضايت هر دو طرف را تامين ميکند مکث حساب شده اي در استايي انتخابيت براي ديوار (گرچه کمي کليشه بنظر ميرسد)در ميان آمده که به يقيين اتفاقي نيست ..اين جا خواننده فکر ميکند انچه باعث خلق اين حس ميشود خصوصيت رواني موجود در واژه ي ديوار وآغوش وتنگي وقت وآغوش تنگ است ..شايد اين نا کاميابي که در متن بخاطر حضور ديوار است سخت جا بيفتد (البته اين نظر من است )
درون مايه اثر نگرش خاصي را را ثابت ميکند.اينکه تا اين حد ميتوان موضوع ساده اي را با بيان تلويحي ..اشاره وار ونشانه مند که هم زمان از وجوه سوبژه و ابژه برخوردار شده به ثمر رساند ونوشت ..خود نگرشي زيبا وهنرمندانه است واز همساني انديشه وذوق خبر ميدهد ...موفق باشي
سلام نورالله خان..مطلبتان راخواندم گرانقدر..درودبرشما..
با: سگ فلک زده..به روزم.