خيلي مسخره ست.بي خود تنم داره مي لرزه.اين حرفا رو خيلي وقت پيشا گذروندم.بچه بودم ،جوون بودم ، عاقل نبودم،هنوز عاشق نبودم که اين طور دستا و پام بلرزه براي کشيدن يه سيگار.دختر بودم و نترسيدم جاي سوختگيش بمونه پشت دستهام.حلا که عاشقم ، زنم !!! زن مردم مي ترسم ، نمي کشم ، نمي سوزونم ، اما مي تونم که با همچين داستان مزخرفي حال کنم تنم بلرزه که ، نمي تونم؟
من مزخرف بودم ، تو مزخرف مي نويسي ، ولي اين چيه که اين همه در من ، در داستان تو ، در مائي که کجائيم ، تکرار مي شه ؟
گاهي شبيه به خودم ميبينيم ، دلم براي آنروز هاي عجيب مزخرف تنگ مي شود !!!