• وبلاگ : قسم به قلم و آنچه كه مي نويسند!
  • يادداشت : ادامه ي نقطه سر خط 47 : ' مَـگنا سگي '
  • نظرات : 2 خصوصي ، 11 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سميرا 

    خيلي مسخره ست.بي خود تنم داره مي لرزه.اين حرفا رو خيلي وقت پيشا گذروندم.بچه بودم ،جوون بودم ، عاقل نبودم،هنوز عاشق نبودم که اين طور دستا و پام بلرزه براي کشيدن يه سيگار.دختر بودم و نترسيدم جاي سوختگيش بمونه پشت دستهام.حلا که عاشقم ، زنم !!! زن مردم مي ترسم ، نمي کشم ، نمي سوزونم ، اما مي تونم که با همچين داستان مزخرفي حال کنم تنم بلرزه که ، نمي تونم؟

    من مزخرف بودم ، تو مزخرف مي نويسي ، ولي اين چيه که اين همه در من ، در داستان تو ، در مائي که کجائيم ، تکرار مي شه ؟

    گاهي شبيه به خودم ميبينيم ، دلم براي آنروز هاي عجيب مزخرف تنگ مي شود !!!