يا من لا يرجي الا هو
مسافر خستهاي در من آرميده كه زخمهاي او را هيچ آب و صابوني نخواهد برد.
که زخمهاي او همه از عشق است.
.
سلام دوست
با آينههايي كه هرگز بسته نميشوند
با خبري از فيلتر شدن وبلاگ غزل پست مدرن - وبلاگ سيد مهدي موسوي
براي شاعري كه اين روزها، دلتنگياش بزرگتر از گريه کردن است
به روزم
منتظرت هستمميآيي؟
سلام متن زيبايي بود.قهرمانان.با قهر.با ما. با نان.
آفرين.به ياد شعري از شاملو افتادم:نان شکستن.نان قسمت کردن.نان پختن.نان بودن.
اين چهار جمله تمام زندگي و روانشناسي تمام وجود ماست.
به وب کوچکم سري بزن.
قد مي کشم به کوري چشمان گرگ هااين گرگ ها که بر تن من وزه مي کشندمسموم مي شوند از عصيان شعر مناين گرگ ها که مرگ مرا زوره مي کشند
چراغ باش هم چراغ!منتظرم...
درود آقاي لک
اينبار شعرت را لمس کردم از چه نمي دانم ولي با بقيه فرقي داشت و همذات پنداري ش هم درد داشت .
سلام حضرت دوست
" و پنج هزار سال يا ده هزار سال يا هفده هزار سال من از تو بي تو ترم !
عجب شعر نازنيني گفتي نورا جانم
ممنون
سلام
ممنون از شما و اميدوارم مشكل حل شود .
مهم نيست که با چه سرعتي حرکت مي کني ..... ؟!
سلام نورا جان!
اوقاتت خوش و ايام به کامت باشه انشاءا....
ميدونم دير اومدم و از اون بدتر اينکه تازه اومدم بريزمت تو مموري ببرم بخونمت!! ولي قول ميدم اگر جيزي به اين ذهن اخيرا منجمد شده رسيد حتما بنويسم برات. واسه پست قبليتم دو صفحه کامنت نوشتم که نميدونم چرا هرکاري کردم ثبت نشد!! به هر حال به يادتم حتي اگه به يادم نباشي برادر