اين پستت منو بياد تابستان لعنتي هشتادو ... افتاد که حسين در آن خانهء اجاره اي واقع در نزديکي خانهء مامان بزرگ اينا 47يوسف آباد مردن را زنده شد.منو بردي رفيق
با درد خواندمش
و بعدترها دردم زياد تر شد
وقتي رسول نجفيان کرايهء تعويق ماندهء حسين را به همراه هزينهء خاکسپاري اش.....
دوستت دارم اي روياي مرده
راجع به متن که چيزي نمي تونم بگم چون خودمم با چيزي شبيه همينا دارم مي جنگم و بين جسد موندن و برگشتن دست و پا مي زنم
اما وقتي اين جور قلم زدنا رو مي بينم بشيتر از خودم نا اميد ميشم
راجع به متن هيچي نمي تونم بگم چون منم يه جورايي با همينا دارم مي جنگم و بين و جسد شدن و برگشتن به اين دنيا دست و پا مي زنم
اما وقتي اين جور قلم زدن ها رو مي بينم از خودم نا اميدتر مي شم
سلام
ببخشيد انقد دير سرزدم .
داريم مي گنديم
به روزم .
سلام آقاي لک.
تو وب جديدم منتظر حضور و نقد ارزشمندتون هستم.
و داخل پرانتز اينکه ( من فقط همين يه وب رو دارم. قبلي الان متعلق به کس ديگه ايه)
موفق باشيد.
داري فکر مي کني؟
چه خنده دار