سلام نورالله جان
1 . بگذار در آغاز به احساس شعف و لذتي که پس از خواندن شعرت به من دست داد اعتراف کنم که انگار تو داري پوست مي اندازي و ....
2 . اين که " فيلمنامه " را با ( اتاق تاريک و نمور – آشغالستان اشياء و حروف ) شروع کرده اي خوب است اما کاش " شعر " اينطور شروع نمي شد . آغاز شعر تو ( که يک فيلمنامه است ) آدم را يکراست مي برد مي نشاند توي فضايي که قبلا تکليفش روشن شده : هم تاريک است ، هم نمور است و هم آشغالستان . يعني خواننده شعر مجبور است از همين اول کار بپذيرد که اينجا اوضاع بد است و در اين صورت بخشي از کنجکاوي و حس مکاشفه او که مي توانست به مرور و در هنگام خواندن بخشهاي بعدي شعر تاريکي و نموري و کثيفي را کشف و درک کند از بين مي رود . به نظرم اگر شعر با ( مرد در حال خالي کردن ..... زن در حال حالي کردن .... ) شروع ميشد ، خواننده بيشتر کنجکاو مي شد که بداند اينجا کجاست و چه اتفاقي دارد مي افتد و ...
3 . اصولا پسوند شهرستاني بر چه چيزي دلالت مي کند؟
بر فراري بودن ؟
بر غريب بودن ؟
بر معصوميت ؟
بر مظلوميت ؟
بر ساده لوحي و حماقت ؟
بر بي سوادي ؟
بر بدبختي ؟
......
که اگر چنين باشد چقدر بي رنگ و لوس از اين کلمه استفاده کرده اي . اين کلمه با اين کاربرد مفاهيم آشنايي را در سطحي ترين لايه ي ذهن مخاطب به خدمت مي گيرد و متعاقبا احساسات کور او را هم تحريک ميکند که اين خود از عمق يافتن شعر جلوگيري خواهد کرد . مخاطبي که در اين شعر ( تاکيد مي کنم در اين شعر ) به ترکيب ( دختر شهرستاني ) مي رسد بي اختيار برايش دل مي سوزاند و اين در شعر يعني افتادن به ورطه ي عوام زدگي . حالا با همين تفاسير واژه ي پورنو را هم ( که به نظرم استفاده از آن نه فقط در اينجا ، که در کل شعر جا نمي افتد ) به اين بند اضافه کن و بعد کلان شهر . اين ديگر خيلي رو و شعاري است .