سلام برادر. خوبي؟ خشي؟
نورالله لك، لره؟ يا لك؟
اگه مثه مريم تحت تاثير فضايي كه توش زندگي مي كني، داري داستان ميگي، پس بعد زابل، سرباز شدي همون طرفا. آره؟ من همين روزها اهواز رو تموم مي كنم. مثه مريم كه پارسال اينجا رو تموموند و به خورمووه برگشت. كيميا هم كه از وقتي شوهر كرد كم پيداتر شد.
وبلاگ رو خوندم. الان فقط ميتونم بگم كه بازي با كلمه تو شعرت زياده. نه اينكه بد نشسته باشه، نه. فقط زياده. يه تيم فوتبالو تصور كن كه فقط يه ستاره داشته باشه. اون بازكن ستاره بد نيست. اما ساير بازكنا رو كم رنگ مي كنه و اين در كل برا تيم خوب ني، بِ رار