سلام
خوشحالم از ديدنت... در اولين روز ارديبهشت... راستش را بخواهي چند وقتي پا نداشتم ... نفس هم ... هم زانويم داغون شده بود و هم آبگرمكن عزيز خانه مان بدجوري گازم گرفت... حالا سرپا شده ام... متاسفانه از نعمت تيتر شدن روي روزنامه محروم ماندم ... !!! خواندم كارها را... قبلا هم خوانده بودم و حتي نوشته امشان!! مطلبي را به روز كردن آماده كرده ام اما حال بروز شدن ندارم... دريك بي خيالي و بي عاري محض !! در يك رخوت شهوتناك دست و پا مي زنم... معلق مانده ام در هجاي پايانش!!! اميدوارم هرجا كه هستي خوب باشي ... زودتر تمامش كن ... خوب نيست در پادگان آبستن بماني... آنجا سقطش مي كنند... نگهش دار و به سلامت بياورش... يك اعتراف صادقانه : هميشه دوستت داشته ام بي آنكه بدانم چرا...!
كماكان آرزومند آرزوهايت
نور ي نوروزي