• وبلاگ : قسم به قلم و آنچه كه مي نويسند!
  • يادداشت : نقطه سر خط 59 : ' '
  • نظرات : 0 خصوصي ، 24 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    سلام نورا جان!
    نمي دانم چرا با اين پست حال كردم.... شايد چون ..... نمي دانم.... خوشم آمد .... لذت بردم بدون تعارف! دستت درد نكنه كه انقدر خوب مي نويسي....
    باداستان: حباب هاي رنگارنگ.....به روزم رفيق

    درود نورا جان

    اعتراف مي كنم كه براي دومين بار از خواندنت مشعوف شدم...

    سلام يک راست بگويم؟اصلن منظورتو نگرفتم ماهم همين طور علافي روگار طي مي کنيم راستي قاطي مرغ ها شديد؟من که هنوز جوجه ام
    آفرين منم مي ترسم منزل خودتانه...راستي چه خبر؟
    ترس را بگذار براي روزي كه بگويي مبادا دست هايش بر گونه ي كسي ديگر بلغزد...!
    [گل] اگر اين ترس بي معنا رها سازد دل ما را

    غريو بانگ آزادي بلرزاند ثريا را

    همان ترسي که پر باشد درون سينه امت

    که تا نام خدا آيد به ياد آرد غضب ها را

    يگانه خالق هستي ؛ بري از کينه ها باشد

    همان ايزد که افکنده اساس نظم دنيا را

    همي دانم که سـربازم ؛ اگر اين نکته پردازم

    نه من باکي به دل دارم که گويم اين سخن ها را

    که ننگ و گمرهي بايد به دور از ميهني باشد

    که در دامان خود دارد وطن سازان فردا را [گل]

    [لبخند] سر بزن گرامي ,
    be rozam


    سلام دوست من.

    وبلاگت را ميخوانم به روزم به ديدارم بيا.

    منتظرت هستم.

     <      1   2