سلام خيلي وبلاگ قشنگي داريد.
موفق باشيد.
سلام.
خواندمت و اين شعر را بيشتر از بقيه ي اشعارت دوست داشتم. زبان و مفهوم در شعر هر دو مهمند اما در کارهاي قبلي زبان خودش را به رخ مي کشيد و مفهوم را قرباني مي کرد. اما اينجا زبان زبان شسته رفته و خوبي بود.
لذت بردم.
سلام پسرم
ياد يادش به خير زابل افتادم و استاد اسپندياري و دونلي و جشنواره موسيقي و موسيقي اي که هيچ وقت به جز گوش دادن و حض بردن چيزي بيشتر ازش ياد نگرفتم و هي!
ادامه بده که داري روون تر ميشي اما هنوز جاري نشدي که بشه راحت حست کرد!
با يه داستان آپم حتما بيا با نظر کاملا انتقادي و تمجديدي!
در.د.
روبروي ديواري که انتهاش -از چهار سو - به باز نشدن ختم مي شد...
زيبا بود.
دعوت هستيد به يک سپيد.
سلام نوراجانم
متن هات سنگينن براي يکبار خواندن...
بخاطر تاخيرم منو ببخش. گرفتار بودم
سلام داداش چشم هر چي شما بگيد حذفش کردم
خيلي از کارت لذت بردم عدم بدم فوق العاده بود به ياد دونلي سپنداري و نوايي که مثل انعکاس فرياد يه انسان از پنج هزار سال پيش بود
زنده باشي
سلام
رولـَه! سرت را زير آب کن،ني انباني درست کن توي نايژه هات
گلويت را صاف کن، حالا هرچه " ها " داري "حالا " کن
(حالا هرچه " ها " داري "حالا " کن)
اين سطر را دوست داشتم.
سطرهاي ديگري هم بودند که در معنا داراي عمق، ولي حس ميکنم اجرا بايد در زبان خلاصه تري رخ ميداد
با مهر و شعر