دوست عزيزم نورا جان
دو ، ر ، مي ، فا ، مارگيران هندي ، مريم مجدليه يا به قول خودت مجدله اي (که ابته درست است ) ، شيرمحمد اسپنداري ، فلوت سحرآميز( موتزارت؟! ) ، سياه چشمان هندي ، پستان ها و انهناي رانها ، مشک عشيره هاي بختياري ، فرزندان آل گرفته ، عبور زبور از پيچ امين الدوله ، گرگ هاي باران نديده ، حلق شاميرزا ، فاک اُور و ...........
تا مقعدي اسهالي ؟!
شايد گوز و شقيقه يا تو بخوان ته باد و گيجگاه .....
نمي دانم اين همه را چطور مي شود در کنار هم ( که هر کدامشان ذهن را به سويي پرتاب مي کند ) خواند و گفت به به چه شعر خوبي
پاره هايي هست که جدا از کليت شعر ، زيبا و خواندني است اما به گمانم سرگرداني تنها مقصدي است که مخاطبت با کليت شعر به آن مي رسد . که البته بعضي ها دوست دارند .
.........
باقي را حضورا مي گويم
مي گفت که تو در چنگ مني
من ساختمت چونت نزنم
من چنگ توام بر هر رگ من
تو زخمه زني من تن تننم
حاصل تو ز من دل برنکني
دل نيست مرا من خود چه کنم