" رگ هايم از روي بلوزم مي گذرند " به لحاظ ساختارنحوي و زباني متفاوت نيز همنشيني انديشه وانتزاع و عطف توجه به مسائل و مصائب انسان امروز قابل تامل است ، البته که تکنيک ها ومولفه هاي استعمال شده لزومن در يد و انحصارشاعر نبوده ونيست اما سمپاتي خاص او در التقاط آموخته ها ويافته هاي تکنيکي ودرک انتزاعيش از ساحت کلمه و رهانيدن واژها از معاني قراردادي با بدعت گزاري هاي لفظي و پيوند وترکيبي که در بافت وساخت شعرها ايجاد مي کند توانسته هوشيارانه از وادي تکرار بجهد :