• وبلاگ : قسم به قلم و آنچه كه مي نويسند!
  • يادداشت : نقطه سر خط 47 : ' مَـگنا سگي '
  • نظرات : 5 خصوصي ، 26 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    نکته ي بعدي در مورد ديالوگ ها و حتي صحبت هاي خود راويه.

    گاهي اوقات زبون محاورعه و نوشتاري با هم قاطي مي شن.

    اون عبارت ياغي و ناآرام که توي ديالوگ باباي دختره بود که دقت دارين که ناآرام محاوره اي نيست و نمي تونم بگم جزئي از لحن پدره است چون جاي ديگه اي ديده نمي شه. و موارد ديگه

    علايم سجاوندي رو لطفا رعايت کنين ( اگه استادم اينو بخوونه از خنده روده بر مي شه چون منم رعايت نمي کنم!)

    اما گاهي اوقات نمي شه فهميد کي ديالوگ تموم شده و متن اصلي شروع شده.

    نکته ي بعدي در مورد شخصيت پردازي هاست که به نظرم عمق لازم رو نداشتن و اغلب کاراکتر هاي داستان تيپ بودن.

    اين موضوع تو اين داستان که در مورد روابطآدم هاست اذيت مي کنه.

    مخصوصا پدر دختره که عين بهروز وثوقي تو فيلم قيصر حرف مي زد و کاراي جاهلاي قبل انقلابم مي کرد.

    نکته ي بعدي در مورد پايان بندي داستانه که به نظرم اون جمله ي شاعرانه خيلي اذيت مي کرد و اصلا مناسب نبود واسه بستن داستان.

    در هر صورت ممنون از داستانت.

    به منم سر بزن.