سلام
خيلي خيلي جالب بود باز هم ادامه بده
با تشكر از شما به خاطر مطالب جالبي كه توي وبلاگتون گذاشتين
باز هم ادامه بدين
فضايي خطاب به پروانه اي براهني دارد. مخصون اينكه همين الان اين كتاب براهني را صبح هي ميخاندم.
.
مطلبي با عنوان انتهاي بازي:
... در ذهن ناجي، منجي در ابتدا به هئيت داور وارد مي شود. به همين خاطر او در ذهن ناجي هميشه و تمامن منجي نيست، بلکه او هيئتي داور- منجي گونه دارد. زمان حال ِ ناجي ِ متعلق به منجي عمدتا به داوري کردن مي گذرد و زمان ِ آينده ي منجي ِ متعلق به ناجي به صورت نجات دهندگي مي گذرد.
بروزم در روزي غم انگيز
با افسانه اي ناتمام
درود بر شما دوست فرهيخته
گويه و يكديگري با دو شعر از عليرضاعباسي و ستار جانعلي پور بروزند و منتظر نگاه ارزشمند شما.
شاد و پيروز باشيد - بدرود
با اهداي سلام و احترام به اين دوست بدون نام و تذکرشان
موارد را اينطوري عرض مي کنم
*هيچ چيز در جهان مطلق نيست . نظر من هم صرفا نظر من است. نه نزول قرآن است روي زمين نه انکاري نهيليستي!
*هيچ کجاي آن نوشته من ادعا نکرده ام که نوش دارو پس از تولد رانقد کرده ام و اگر عنوان مطلب رادقت مي کرديد : "به بهانه نوش دارو پس از تولد ....آن نوشته ديدگاه ونظر من بر آن اثر بود(ديدگاه يک مخاطب!!!)
*اينکه من گفته ام کتاب فروشي ادبيات نقد و فلسفه بوده اصلا معناي منفي از آن برداشت نمي شود که اتفاقا نظر مثبتي نسبت به ماهيت اثر دارد در ضمن گفتم : کتاب هايي که ديده ام نگفتم "وجود داشت" که گيرم هم کلا تئاتر و سينما باشد کجاي اين موضوع با مطلب من منافات دارد
*اي کاش دوست عزيزخودتان را معرفي مي کرديد تا ما بدانيم کسي که خود را شاگرد استاد بابک احمدي مي داند چرا ازايشان تلمذ نفرموده که حتي شرط نظر دادن هم ابتدا معرفي کردن خود است
* و در آخر سر دکتر علي شعريتي جمله ي بسيار زيبايي دارد:
قبل از اينکه بيانديشي در جوابم چه بگويي بيانديش که چه مي گويم
جناب لك، بنده خودم هم درست نفهميدم منظورتان از به ميان كشيدن كتابفروشي زمان چه بود؟ زيرا اين كتابفروشي يكي از كتابفروشي هاي تخصصي تئاتر و سينما در اصفهان است و فروش بليطهاي تئاتر در اين مكان غريب نمي نمايد و دور از انتظار نيست. لطفا توضيحي در اين مورد بدهيد.
البته من شعر همه رو با دقت مي خونم
والا در مورد شعر سپيد چون شاعر آزاد تره وقتي مي خوام حرفي بزنم چيز خاصي به ذهنم نمي رسه .
در مورد اين شعرتون به نظرم براي اين موضوع زياد کشش نداره . خيلي طولاني شده . در واقع موضوع خاصي نداره . کلا از شعر هايي که لقمه رو دور سرشون مي گردونن خوشم نمياد . به نظرم ايهام و بازي زباني و ... خوبه که توي شعر باشه . شعر ساده که ميشه نثر ادبي .
البته نميگم عمق دادن به شعر خوب نيست اما اگر قراره شعر باشه بايد شاعرانه باشه . نه ؟
ممنون
سنگ در بركه مي اندازم ومي انديشم.....با همين سنگ زدن، ماه
بهم مي ريزد........كي به انداختن سنگ هادر آب..ماه را ميشود از خاطره آب گرفت!!
شعرت را خواندم ...دستت درد نكند ونقدت درباره .......
قلمت استوار ومانا....
و
شعر جديدتون رو خوندم
خوب بود