اب
سلام از بلاگ منم ديدن كن
براي جمعه شعري تازه اگر.....
داري؟
كه تعطيل است
حال ميدهد
جان تو اما
روي نيمكت پارك
بيار
سهم آخر هفته مان
تا باشد
بخوان
در ساعت پنج عصر
روي كاغذ آ4
ما كه تنهاييم
اگر باران نيايد و خيس
بگو مصطفا هم بيا
برگي زرد كه سرد زير زمستان پاي
خش خش ميكنيم و داريم پير
كه دلبركي كو
سگ هم نميرود آنجا
نيست كه تو شاعر ميشوي
باش كه باران خيس
ما به درك كه
اما
تازه شعر تو
كه سهم آخر هفته مان
براي جمعه شعري تازه اگر ....
داري ؟
هيسسسسسسسسسسسس
....
درود هم قبيله ...
خوب مي نويسيد و صلابت كلامتان را مي شود تحسين كرد.
بيش از آنكه شاعر بودنتان را بستايم هنرتان را به چشم مي بينم.
پيش از آنكه شعر سروده باشيد با كلمات به طرز زيبايي بازي كرده ايد . اين را در پست اخير يقين پيدا كردم. نقش ...نقاش...خويشتن...خيش...تن...
نه؟!
و اين در نگاه من يعني تسلط بر واژه ها. و نشان از تمركز و دقتي عجيب در شما دارد. تمركزي كه من هرگز نداشته ام و نخواهم داشت!
آفرينتان دوست من
سلام
شعر هاتون رو خوندم . گاهي ايجاز زياد اذيت مي کرد.
ولي لذت بردم
ممنون
فوق العاده بود مخصوصا خيش تن و و تشنج رگها
از اينکه سبکت داره شکارت ميکنه و به بندت ميکشه خوشحالم