/ خودم را فراموش مي کنم/ و/ فراموش مي کنم............ / پس شک مي کن/ي/م/د به هر چه بدون تو آغاز مي شود / به هر چه بدون تو ادامه پيدا مي کند/ به هرچه بدون تو خاتمه پيدا مي کند
به هر حال خواننده رفته رفته با يك روايت روبرو مي شود.... كه تا پايان شعر ادامه مي يابد.... استعاره هاي موجود و تناسب هاي موجود در شعر كار را رشد داده است لب .... لبو .... نان و خبر و تن داغ .... گرگ ها و ميش ها و بانگ خروسها .... پارادوكس هاي موفق : سكوت اختيار كردن تا آخرين نفس و حاجي فيروزي !؟ كه دايره زنگي اش را به دست گرفته و انتهاي سن چمباته زده و سكوت مي كند .... سكوت ... لب .... بانگ خروس ... دايره زنگي...