• وبلاگ : قسم به قلم و آنچه كه مي نويسند!
  • يادداشت : نقطه سر خط46: " حاجي فيروز "
  • نظرات : 12 خصوصي ، 46 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4      >
     
    + آبان تئاتر 
    درود
    بروزم
    جشنواره عالي با جيبي خالي
    + آبان تئاتر 
    درود
    بروزم
    جشنواره عالي با جيبي خالي

    يا من لا يرجي الا هو

    مسافر خسته‌اي در من آرميده كه زخم‌هاي او را هيچ آب و صابوني نخواهد برد.

    که زخم‌هاي او همه از عشق است.

    .

    .

    .

    .

    سلام دوست

    با آينه‌هايي كه هرگز بسته نمي‌شوند

    با خبري از فيلتر شدن وبلاگ غزل پست مدرن - وبلاگ سيد مهدي موسوي

    براي شاعري كه اين روزها، دلتنگي‌اش بزرگتر از گريه کردن است

    به روزم

    منتظرت هستم
    مي‌آيي؟

    سلام متن زيبايي بود.قهرمانان.با قهر.با ما. با نان.

    آفرين.به ياد شعري از شاملو افتادم:نان شکستن.نان قسمت کردن.نان پختن.نان بودن.

    اين چهار جمله تمام زندگي و روانشناسي تمام وجود ماست.

    به وب کوچکم سري بزن.


    قد مي کشم به کوري چشمان گرگ ها
    اين گرگ ها که بر تن من وزه مي کشند
    مسموم مي شوند از عصيان شعر من
    اين گرگ ها که مرگ مرا زوره مي کشند


    چراغ باش هم چراغ!
    منتظرم...

    + آيلين 
    نوراي عزيز . من هم در حال پردازش يک قطعه کوچک هستم . با عنوان ژليپلي ... برايتان ارسال خواهم کرد . خوشحال ميشوم نظرت را مبذول کني دوست من. درود ...
    سلام
    لذت بردم
    جالب بود
    خسته نباشيد
    مرسيييييييييي
    درود

    با مقاله اي به نام "چگونگي و چرايي" به روزيم.

    15 شهريور نيز ساعت 18 نمايش نامه خواني به نويسندگي و کارگرداني اميرصفايي پور. مکان : خانه هنرمندان


    درود آقاي لک

    اينبار شعرت را لمس کردم از چه نمي دانم ولي با بقيه فرقي داشت و همذات پنداري ش هم درد داشت .

    + pary 

    سلام حضرت دوست

    " و پنج هزار سال يا ده هزار سال يا هفده هزار سال من از تو بي تو ترم !

    عجب شعر نازنيني گفتي نورا جانم

    ممنون

    ممنون

    سلام

    ممنون از شما و اميدوارم مشكل حل شود .


    سلام خوب هستين همين دور وبر هستم کمي دلزده و تنها نفس ميکشم جالب بود از هم بياييد
    + كوروش شمس 
    سلام نورا.. عزيز بي مقدمه بگم خيلي از شعرت حال کردم بي آنکه آخرش رو خونده باشم وتقديمات انتهايي رو ...اومده بودم گله کنم از اين که اين باد ....رو نيومدي ببيني که پيش دستي تو ميخکوبم کرد به ارتفاع شهر وبه معرفت واِِژه...چه کنم ...اما سعي کن اگر اجرا گذاشتيم تو اصفهان بياي ...باز هم سپاس از لطفت

    سلام

    مهم نيست که با چه سرعتي حرکت مي کني ..... ؟!

    سلام نورا جان!

    اوقاتت خوش و ايام به کامت باشه انشاءا....

    ميدونم دير اومدم و از اون بدتر اينکه تازه اومدم بريزمت تو مموري ببرم بخونمت!! ولي قول ميدم اگر جيزي به اين ذهن اخيرا منجمد شده رسيد حتما بنويسم برات. واسه پست قبليتم دو صفحه کامنت نوشتم که نميدونم چرا هرکاري کردم ثبت نشد!! به هر حال به يادتم حتي اگه به يادم نباشي برادر

     <      1   2   3   4      >